گردشگر-بد

پدیده‌ای به نام گردشگر روی مخ رونده !

برای یک آدم شهرنشین که بوی دود می دهد و صدای بوق می‌شنود و توی آپارتمان‌های قوطی کبریتی سرش به دیوار می خورد، رفتن به فضاهای طبیعی و روستایی مثل کشیدن یک نفس عمیق بعد از یک زیرآبی طولانی است.

البته که حق هر آدمی است که از طبیعت و حال خوب زندگی روستایی لذت ببرد و نفس تازه کند اما این نفس تازه کردن شهری‌ها گاهی روی مخ  روستایی‌ها می ‌رود.

درباره سفر به ماسال سرسبز و مه گرفته در مجله جاجیگا بخوانید.

چطور؟

در این نوشتار با مشخصات یک گردشگر شهری روی مخ رونده آشنا می شوید؛ از همان‌هایی که باغدار با بیل باید او را از سر دیوار پایین بیندازد که بی اجازه وارد باغ نشود.

گردشگر  از درخت بالا رونده

گردشگر روی مخ رونده وقتی از کنار باغ مردم گذر می کند با دیدن میوه‌های تر و تازه و رسیده چشمش برق می‌زند ، کنترلش را از دست می‌دهد و تمامی اصول اخلاقی که در شهر جرات زیرپا گذاشتنش را ندارد، فراموش می کند.

به این ترتیب هر مانعی مثل دیوار، سیم خاردار، میدان مین و … را با مهارت رد کرده از شاخه درخت بالا می‌رود و با چیدن میوه درخت مردم از طبیعت لذت می برد.

حتی ممکن است که برای بیشتر لذت بردن، شاخه درخت را بشکند که خسته نشود و راحت بتواند میوه‌ها را بچیند.

این نوع گردشگر وقتی باغدار با چوب و سنگ دنبالش می کند به تریج قبایش برمی‌خورد و می تواند مدت‌ها درباره خشونت مردم روستایی سخنرانی کند.

درباره تولیدکنندگان انواع آلودگی در سفر در مجله جاجیگا بخوانید.

خودمتفاوت پنداری با نصب شش جیب

یک سری گردشگرها برای رفتن به مناطق طبیعی و روستایی سعی می کنند خیلی خاص و متفاوت و با لباس‌هایی ظاهر شوند که اهالی روستا به چشم موجودات فضایی بهشان نگاه کنند.

اصلا این عجیب و غریب بودن در مقابل سادگی و اصالت اهالی بومی، یک حس خودمتفاوت پنداری بهشان می‌دهد.

شلوارشش جیب ارتشی یکی از وسایل لازم برای گردشگر خفن شدن است.

یک گردشگر خفن و خاص حتی اگر از در ورودی منزل‌ تا در ورودی ویلا روی جاده آسفالته توی ماشین کولردار و صندلی ارگونومیک حرکت می کند و کمک فنر نرم خودرو حتی نمی‌گذارد که سرعت‌گیرهای جاده را هم خیلی حس کند، باز باید مثل یک ماجراجو که قصد سفر به اعماق جنگل‌های آمازون را دارد، لباس بپوشد.

گردشگر شلوارک گل گلی پوش

گردشگر خفنِ روی مخِ از دیوار باغ مردم بالا برو در عین حال که خیلی ماجراجو و اهل خطر است اما در طول سفر باید با پوشیدن شلوارک گل گلی به حس آزادی و رها بودن هم برسد.

هرچه شلوارک گل درشت‌تر، آزاداندیش‌تر و کول‌تر …

پر سر و صدا و بی ملاحظه

nois پدیده‌ای به نام گردشگر روی مخ رونده !

یکی از ویژگی‌های گردشگر روی مخ این است که به محض اینکه وارد فضای محلی می‌شود، صدای گوف گوف باند ضبط خودرو تمامی اهل محل، حیوانات اهلی، وحشی، پرنده‌ها،خزندگان، سخت پوستان و موجودات ذره بینی و غیره را در هر زمانی از شبانه روز با وحشت، هشیار و بیدار کرده و به همه بفهماند که گردشگر روی مخ از راه رسیده و یک مدتی در این منطقه خبری از آرامش نیست.

تازه این فقط اول ماجراست.

گردشگر روی مخ قصه ما حالا که بعد از مدتی به تعطیلات رسیده باید به صورت فول تایم لذت ببرد.

یعنی اصلا مهم نیست که مثلا ساعت 12 شب به مقصد رسیده و ملت خواب هستند. مهم این است که قرار است حسابی خوش بگذرد، پس «باندها رو ردیف کن تازه اول شبه می‌خوایم بترکونیم تا صبح…»

در واقع گردشگر روی مخ هیچ تصوری از این که غیر از او و برنامه سفرش آدم‌های دیگری هم روی این کره خاکی زندگی می‌کنند و شب می خوابند که صبح به وقت طلوع آفتاب بیدار شوند، ندارد یا ترجیح می دهد که نداشته باشد.

خود دانای مطلق پنداری

یک گردشگر روی مخ به درجه ای از دانش و آگاهی رسیده که مطمئن است سبک زندگی، اعتقادات و باورهای شخصی‌اش مهم‌ترین و بهترین در کل کائنات هستند و بقیه را هم باید به راه خودش هدایت کند.

مثلا می تواند با دیدن شرایط روستا و مقایسه‌اش با رفاهی که خودش در شهر دارد صورتش را جمع کند و با اَه و پیف به این نتیجه برسد که امکانات روستا در مقابل شهر خیلی کم است و روستائیان باید این زندگی سخت را ترک کنند و به شهر بروند تا از امکانات و خدمات شهری لذت ببرند…

گردشگرِ شلوارک گل گلی پوشِ از دیوار باغ بالارونده‌ی بی ملاحظه و خودشیفته می‌تواند با احساس خود بانمک پنداری، لهجه، حرکات، آداب رسوم و پوشش اصیل اهالی منطقه را مسخره کند.

گردشگر عکاس رومخ

گردشگر عکاس رومخ یکی از گونه‌های این نوع گردشگری است.

این موجود تصور می کند که اهالی بومی، سوژه‌های اختصاصی او برای عکاسی هستند.

این نوع عکاس هیچ مرزی نمی شناسد. لزومی هم برای اجازه گرفتن نمی بیند. کلا تصور می کند که دنیا استودیو اختصاصی اوست و می تواند هر جا دلش خواست از زن و بچه و زار و زندگی مردم، عکس بردارد و در گالری شخصیش قرار بدهد.

خلاصه اینکه گردشگر روی مخ‌رونده شلوارک پوشِ از دیوار بالارونده‌ی  بی ملاحظه‌ی خودشیفته‌ی بیمزه نباشیم.

مردم-بومی

دمخور شدن با اهالی مهربان و بی ریای روستا و درک حس محبت صادقانه.

پذیرفته شدن در مراسم و جشن‌های بومی و لذت همراهی با رقص و آوازهای محلی.

خسته نباشید گفتن به کشاورز خسته و پذیرفتن میوه تازه چیده ای که در آب چشمه می شوید و تعارف می کند.

خریدن دستسازی زیبا از دستان بانوی هنرمند روستایی و نشاندن لبخند بر چهره زیبا و آفتاب سوخته‌اش.

همسفره شدن با روستائیان و چشیدن طعم بی نظیر غذا و دستپخت‌های محلی.

اینها فقط چند تا از تجربه‌هایی است که یک گردشگر واقعی از لذت همراهی با اهالی بومی می‌تواند درک کند.

درباره طبیعت آزاری با طعم جوج در مجله جاجیگا بخوانید.

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

لطفاً امتیاز دهید

پریسا سجادی

2 دیدگاه

  • اینا همه دیدگاه شخصیه یک نفره گرچه که بعضی از کارها که گفتن صیح بو و بنده هم هیچ کدوم از اینکارو نکردم چون زیاد اهلش گردش اینا نیستم ولی حس میکنم نویسنده حس تنفر داشته که اینجا توضیح دادن
    با احترام البته

  • لطفا این فرهنگ که عده ای میان درون طبیعت و با صدای بلند موسیقی گوش می دهند که کار اشتباهی هست رو کار کنید. چرا که عده ای دیگر هم میان در طبیعت که آرامش داشته باشند.

وب‌سایت جاجیگا

جاجیگا را دنبال کنید